شب که می شود،
به جای خواب،
تو به بند بند وجودم می آیی...
و من می خندم،
بغض می کنم،
بالشتم که خیس شد،
عقربه ساعت که به صبح نزدیک شد،
نه!
تو هنوز هم
خیال رفتن نداری!
و این قصه هر شب ادامه دارد …
سالگرد آسمانی شدنت گرامی باد
توت فرنگی های تشنه ...برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت: 13:01